سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دختری از جنس خاک
دوشنبه 93 فروردین 25 :: 11:14 صبح :: نویسنده : A salehi

در هر رنگ و طرحی که بخواهید

سفارشات پذیرفته میشود 

با تابلو های نمای کاشی منزل خود را زیبا و جذاب کنید

09374769515

تماس بگیرید سفارش دهید

 




موضوع مطلب :


جمعه 93 فروردین 22 :: 5:34 عصر :: نویسنده : A salehi

پای هر خداحافظی محکم باش ...


کم کم یاد خواهی گرفت


تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست


و زنجیر کردن یک روح را


اینکه عشق تکیه کردن نیست


و رفاقت، اطمینان خاطر


و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند


و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند ...


کم کم یاد می گیری


که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند


اگر زیاد آفتاب بگیری


باید باغ ِ خودت را پرورش دهی


به جای اینکه منتظر کسی باشی


تا برایت گل بیاورد ...


یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی


که محکم باشی پای هر خداحافظی


یاد می گیری که خیلی می ارزی ...




موضوع مطلب :


پنج شنبه 93 فروردین 21 :: 11:54 عصر :: نویسنده : A salehi

 


گو بروید ، یا نروید ،

هر چه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد  .

باغبان و رهگذاری نیست .

باغ نومیدان ،

چشم در راه بهاری نیست .

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد ،

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید ؛

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟

داستان از میوه های سر به گردونسای

اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .

باغ بی برگی

خنده اش خونی ست اشک آمیز .

جاودان بر اسب یال افشان زردش

می چمد در آن

پادشاه فصل ها ، پاییز .

مهدی اخوان ثالث

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 فروردین 20 :: 8:50 صبح :: نویسنده : A salehi

 

استاد شهریار وقتی معشوقه اش رو روز سیزده به در با همسر وبچه به بغل
میبینه... :
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 93 فروردین 19 :: 12:38 عصر :: نویسنده : A salehi

مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت تعریف میکرد .

دکتر گفت :

به فلان سیرک برو ، آنجا دلقکی هست آنقدر میخندانت تا غمت یادت برود .

مرد لبخند تلخی زد ........

و گفت :

من همان دلقکم !




موضوع مطلب :


سه شنبه 93 فروردین 19 :: 12:24 عصر :: نویسنده : A salehi

خود را نرنجان.....

آنکه بودنت را قدر ندانست لایق حضور در فکرت هم نیست .....




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 فروردین 13 :: 4:17 عصر :: نویسنده : A salehi

 

حکایت ما آدم ها  ....
حکایت کفشاییه که ….
اگه جفت نباشند ….
هر کدومشون ….
هر چقدر شیک باشند ….
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه ….
لنگه به لنگه اند ….
کاش ….
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید ….
جفت هر کس رو باهاش می آفرید
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها ….
به اجبار،
خودشون رو جفت نشون نمی دادند….

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 93 فروردین 11 :: 11:53 عصر :: نویسنده : A salehi

بگذر از نی، من حکایت میکنم
از جدایی ها شکایت میکنم
نی کجا این نکته ها آموخته
نی کجا داند نیستان سوخته ؟
بشنو از من ، بهترین راوی منم،
راست خواهی ، هم نی و هم نی زنم
نشنو از نی، نی حصیری بیش نیست
بشنو از دل ، دل حریم دل بریست
نی چو سوزد ،خار وخاکستر شود
دل چو سوزد ،خانه دلبر شود ،،،،،،،،

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 93 فروردین 11 :: 11:46 عصر :: نویسنده : A salehi




موضوع مطلب :


دوشنبه 93 فروردین 11 :: 11:39 عصر :: نویسنده : A salehi




موضوع مطلب :


1 2 >
درباره وبلاگ

بانوی ایرانی ام ... از نسل آریایی ... سفر را دوست دارم اما کوچ را نه ....
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 42518

98love.ir